کد مطلب:36528 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:223

فیلسوفان گذشته ما برخلاف عارفان به محدودیتهای عقل توجه نداشت











عارفان ما بخصوص بر فلاسفه خرده می گرفتند كه گاه عقل خود را در جایی به كار گرفته اند كه حد تعقل نبوده است. مایه ی تعجب است كه در فلسفه ی گذشتگان ما مطلقا بحثی در باب حدود عقل وجود ندارد. بواقع مایه ی شگفتی است كه حكمای ما كه همه از عقلای بزرگ بوده اند و تمام سرمایه شان در عقل و حكمت و منطق شان خلاصه می شد، حتی یك بار در صدد برنیامدند كه حد عقل را معین كنند و معلوم دارند كه عقل علی الاصول چه می تواند بكند و چه نمی تواند و به كدام حوزه ها و محدوده ها می تواند وارد شود و به كدام حوزه ها و محدوده ها نمی تواند. در واقع بیشتر، عارفان بودند كه بر فیلسوفان طعن می زدند و به عقل جزوی حمله می بردند و آن را صاحب داعیه ای در برابر انبیا می شمردند. اگر مولوی می گفت: «پای استدلالیان چوبین بود»[1] از آن رو بود كه حكیمان خود به این نكته متذكر نبودند. عارفان ناگزیر بودند كه حكیمان را هشدار دهند كه عقل نیز حدی دارد و تا جایی بر آن می توان تكیه كرد. البته عارفان هیچ گاه در این باب بحث سیستماتیكی عرضه نكردند و با حكیمان وارد یك مناقشه ی عقلانی نشدند. فقط تذكار دادند كه همه چیز را نمی توان به نور چراغ عقل دید. از نظر عارفان، عقل در خور همین زندگانی جاری و این جهانی آدمیان است و فراتر از این محدوده، روشنایی بخش نیست:


هم در این سوراخ بنایی گرفت
در خور سوراخ دانایی گرفت


(مثنوی، دفتر سوم، 3978)

دانش آدمیان همچون فن بنایی ای است كه موش كور می داند. بنایی موش كور در خور سوراخی است كه در آن زندگی می كند و چشمش

[صفحه 42]

نیز به همان اندازه می بیند كه در زیر زمین كار كند.

شیخ محمود شبستری، این نوع عقل و دانایی را «عقل فضولی» می نامد:


ز دور اندیشی عقل فضولی
یكی شد اشعری، دیگر حلولی


صفحه 42.








    1. مثنوی، دفتر اول، بیت 2132.